.

دل‌کندن از چهارسال نوشتە‌هام سخت نبود، چون که من آدمِ رهاکردن و رفتن بوده‌ام همیشه. اینجا از عریان‌ترینِ افکار و اعتقاداتم حرف زدم، از عشق حرف زدم و از پرستش. تمامِ چیزی که در چهارسال از پرتلاطم‌ترین سال‌های جوانی‌م،زیستە‌ام. تجربه‌ای زیستە و به دور از ترس و احساسِ اینکه چشم‌هایی روی صفحه‌ی مانیتور تمامِ وجودم را می‌نگرد و قطعاً جایی میان نشخوارهای فکری‌ش من را هم نیمچه‌قضاوتی می‌کند. اینجا را دوست داشتم. کلمه‌هایم را هم. امّا چه چیز  دل کندن را تسهیل می‌کند؟

ایستادنِ بر آن نقطه؛ آن نقطه‌ای که رستاخیز ِ شخصی‌ نامیده بودیم‌ش. ایستادنِ بر آن نقطه‌ جسارتِ دل کَندن می‌بخشد، یا که حتا از آن هم وحشی‌تر و دیوانه‌وارتر؛ جسارتِ دل بَستَن.

.

[اینجا را اگر که می‌خواندین، برایم نشانی‌ای از خودتان بگذارین تا نشانی‌ِ تازه‌ام را بفرستم، برای روزهایِ پیش‌رو که قطعاً جایی تمامشان را خواهم نوشت. نظرات تایید نمی‌شوند.]


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها